یک خانه و یک من یک قاب عکس و یک من یک کوچه و یک من یک پارک و یک من هزار غم و یک من یک رفتنت و یک من یک تنهایی و یک من دنیایی از صبر و یک من یک عمر چشم انتظار و یک من یک زندگی بدون صفا و یک من یک من یک من و یک من
دل ندارد طاقتی در این روزگاربی ملایمتی نداردچو عشقی درسر میروم به جایی که شاید کم شود از این درد اشک هایی که روزانه می بارند چشم هایی که دیگر طاقت ندارند ولی باز هم ببار ای چشمان من نمیاید کسی به کمک من ببار چشمان من ببار ببار